دانایی
به روزگار شیرین رفاقت سفره خنده بگسترید و نان شادمانی قسمت کنید. به شبنم این بهانه های کوچک است که در دل، سپیده می دمد و جان تازه می شود.م
ما در عمر خود نگران دشواریها و سختیهایی زیادی هستیم که بیشتر آنها هرگز روی نمیدهد.
قتی ثروتهای بزرگ به دست افراد مردم میافتد در پرتو آن نیرومند میشوند و در سایهٔ نیرومندی و ثروت خیال میکنند که میتوانند در خارج از وطن خود زندگی نمایند و خوشبخت و سرافراز باشند ولی به زودی میفهمند که اشتباه کردهاند و عظمت هر ملتی بر روی خرابههای وطن خودش میباشد و بس
بشر تا زمانی که زندگی را به عنوان چیزی مقدس باور نداشته باشد و به همنوعان خود به چشم برادر نگاه نکند، زندگی دیگران را تباه خواهد کرد. من در حضور خدای سوگند خوردهام که دشمن همیشگی هرگونه خودکامگی در اندیشه بشر باشم
عملی اگر کاشتید، عادتی درو خواهید کرد. عادتی اگر کاشتید، اخلاقی درو خواهید کرد. اخلاقی اگر کاشتید، سرنوشتی درو خواهید کرد
هفت بار روح خویش را تحقیر کردم: نخستین بار هنگامی بود که برای رسیدن به بلندمرتبگی، خود را فروتن نشان میداد. دومین بار آن هنگام که در مقابل فلجها میلنگید. سومین بار آن زمان که در انتخاب خویش بین آسان و سخت، آسان را برگزید. چهارمین بار وقتیکه مرتکب گناهی شد و به خویشتن تسلی داد که دیگران هم گناه میکنند. پنجمین بار آنگاهکه به علت ضعف و ناتوانی از کاری سر باززد و صبر را حمل بر قدرت و تواناییاش دانست. ششمین بار زمانیکه چهرهای زشت را تحقیر کرد در حالی که نمیدانست آن چهره، یکی از نقابهای خود اوست. و هفتمینبار وقتی که زبان به مدح و ستایش گشود و انگاشت که فضیلت است.
شر و بدی که در دنیا وجود دارد پیوسته از نادانی میزاید و حسننیت نیز اگر از روی اطلاع نباشد ممکن است به اندازهٔ شرارت تولید خسارت کند. مردم بیشتر خوبند تا بد و در حقیقت، مسئله این نیست. بلکه آنها کم یا زیاد نادانند و همین است که فضیلت یا ننگ شمرده میشود. نومید کنندهترین ننگها، ننگ نادانی است که گمان میکند همه چیز را میداند و در نتیجه به خودش اجازهٔ آدمکشی میدهد: روح قاتل کور است و هرگز نیکی حقیقی یا عشق زیبا بدون روشنبینی کافی وجود ندارد
بهترین دوست احتمالا با بهترین زن ازدواج خواهد کرد، زیرا ازدواج خوب مبتنی برای استعداد در دوستی است
بچهها تا کوچکند به پدر و مادرشان مهر میورزند، وقتی بزرگ شدند آنها را به محاکمه میکشند و گاهی نیز مورد بخشش قرار میدهند
اندیشه پلید تنها به دارنده آن زیان می رساند، ولی سخنان نابهنجار به همه شنوندگان آسیب می رساند.
چه بانگ شومی است بانگ سیاست؛ اَه، چه توهینی! خدای را به گاه سحر شکرگذارم که دغدغه و شور امپراتوری روم ندارم. بسی غنیمت، بسی سعادت که نه قیصرم، نه پادشاه جهانم.
شجاعت آنست که بایستی و سخن بگویی، همچنین شجاعت آنست که بنشینی و گوش فرادهی.
شاید بزرگترین دشواری، همین باشد؛ زندگی چنان که ما می شناختیم پایان یافته، ولی هنوز کسی نیست که بداند چه چیزی جای آن را گرفته است.م
جمعه 18 مرداد 1392 - 9:05:29 AM